- بالغ شدن
- خود را شناختن، بحد بلوغ رسیدن پسر یا دختر
معنی بالغ شدن - جستجوی لغت در جدول جو
- بالغ شدن
- Mature
- بالغ شدن
- взрослеть
- بالغ شدن
- reifen
- بالغ شدن
- дорослішати
- بالغ شدن
- dojrzewać
- بالغ شدن
- amadurecer
- بالغ شدن
- maturare
- بالغ شدن
- madurar
- بالغ شدن
- rijpen
- بالغ شدن
- เจริญเติบโต
- بالغ شدن
- परिपक्व होना
- بالغ شدن
- להתבגר
- بالغ شدن
- olgunlaşmak
- بالغ شدن
- kuwa na umri mkubwa
- بالغ شدن
- পরিণত হওয়া
- بالغ شدن
- پختہ ہونا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بلاغت
قهقراء، عقب عقب رفتن
فاسد شدن، تباه گشتن، هیچ شدن، ناچیز شدن
پدیدار شدن، نمایان شدن، ظاهر شدن، آشکار شدن
تلقین کردن، فهمانیدن
کارگرفتن شغلی را عهده دار شدن
دریافتن، فهمیدن، درک کردن
غلبه کردن، چیره شدن، پیروز شدن
آسوده شدن
کنایه از وضع حمل کردن، زایمان کردن
کنایه از وضع حمل کردن، زایمان کردن
بر دمیدن بر آمدن طلوع کردن برآمدن (آفتاب یا ستاره)
چیره شدن غلبه کردن پیروز شدن: مسلط گشتن: اگر جاهلی بر زبان آوری و شوخی غالب آمد عجب نیست. یا غالب آمدن برکسی. چیره شدن بر او: ماهی بر او غالب آمد و دام از دستش بربود. یا غالب آمدن در امری. چیره شدن در آن بر کسی: عفص غالب آمدن در کشتی و سست گردانیدن طرف
بر آسودن، زاییدن فراغت یافتن آسوده شدن، وضع حمل انجام یافتن عمل زاییدن